۳۲۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۹۵

دیدنِ رویِ تو هم از بامْداد
دَردِ مرا بین که چه آرام داد

در دلِ عُشّاق چه آتش فَکَنْد
جانِبِ اسرار چه پیغام داد

چون زِ سَرِ لُطفْ مرا پیش خوانْد
جانِ مرا باده بی‌جام داد

صافیِ آن باده چو ارواحْ خورْد
کاسه آلوده به اَجْسام داد

صافیِ آن باده زِ اَرواحْ جو
زان که به اجسام همین نام داد

در تبریز است تو را دامِ دل
رَحْمَتِ پیوسته در آن دام داد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.