۳۳۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۸۸

بویِ دِلْدارِ ما نمی‌آید
طوطی این جا شِکَر نمی‌خایَد

هر مَقامی که رَنگِ آن گُل نیست
بُلبُلِ جان‌ها بِنَسْراید

خوش بَرآییم دوستْ حاضِر نیست
عشقْ هرگز چُنین نَفَرماید

همه اسبابِ عشقْ این جا هست
لیکْ بی‌او طَرَب نمی‌شاید

مادرِ فِتْنه‌ها که میْ باشد
طَرَبی بی‌رُخَش نمی‌زاید

هر شرابی که دوستْ ساقی نیست
جُز خُمار و شِکوفه نَفْزاید

همه آفاقْ پُرستاره شود
گازُری را مُراد بَرناید

بی‌اثرهایِ شَمسِ تبریزی
از جهانْ جُز مَلال نَنْماید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.