۳۹۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۸۲

یوسُفْ آخِرزمانْ خُرامان شُد
شِکَر و شَهْدِ مصر اَرْزان شُد

لَعْلِ عَرشیِّ تو چو رو بِنِمود
تَنْ کِه باشد؟ که سنگ‌ها جان شُد

تَخته بَندِ فِراقْ تَخت نِشَست
تاج بر سَر که چیست؟ خاقان شُد

عشقْ مِهْمانِ بَسْ شِگَرف آمد
خانه‌ها خُرد بود ویران شُد

پَر و بال از جَلالِ حَق رویید
قَفَس و مُرغ و بَیضه پَرّان شُد

بادلانْ خیره گشته کین دل کو؟
بی‌دلانْ بی‌خَبَر که دل آن شُد

پایْ می‌کوب و عیش از سَر گیر
به سَرِ من مَگو که پایان شُد

زَرْ چو دَرباخت خواجه صَرّاف
صَرفه او بُرد زان که در کان شُد

شَمسِ تبریز نَردبانی ساخت
بامِ گَردون بَرآ که آسان شُد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۸۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.