۲۱۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۰

میریخت گل و ز خاک مفرش میکرد
وز بیم شدن سینه پُر آتش میکرد

دردا که چو بیوفایی عمر بدید
نابرده شبی به روز، شب خوش میکرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.