۴۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۵۳

سپیده دَم بِدَمید و سپیده می‌سایَد
که ویسِ روز رُخِ خویش را بیارایَد

غُلامِ روزِ دِلَم کو به جایِ صد سال است
سپیده چهره دل را به کار می‌نایَد

سپیدیِ رُخِ این دلْ سپیده‌ها بَخشَد
که طاسِ چرخْ حَواشیش را نَپِیمایَد

سپیده را چو فروشُست شبْ به آبِ سیاه
رُخِ عَجوزه دنیا بِبین چه را شایَد؟

بِدِه عَجوزه زَرّاق را هزار طلاق
دَمِ عَجوزه جوانیْت را بِفَرسایَد

بِران تو دیو زِ خود پیش از آن که دیو شَوی
وَگَر نه من خَمُشَم عَنْ قَریبْ بِنْمایَد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.