۳۷۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۴۶

میانِ باغْ گُلِ سُرخْ های و هو دارد
که بو کنید دَهانِ مرا چه بو دارد

پیاله‌یی به من آوَرْد لاله که بخوری؟
خورَم چرا نَخورَم؟ بَنده هم گِلو دارد

گِلو چه حاجَت؟ می‌نوش بی‌گِلو و دَهان
رَحیقِ غَیب که طَعْمِ سَقا هُمو دارد

چو سالْ سالِ نَشاط است و روزْ روزِ طَرَب
خُنُک مرا و کسی را که عیشْ خو دارد

چرا مُقیم نباشد چو ما به مَجْلِسِ گُل؟
کسی که ساقیِ باقیِّ ماه رو دارد؟

به آفتابِ جَلالَت که ذَرّه ذَرّه عشق
نَهان به زیرِ قَبا ساغَر و کَدو دارد

سؤال کردم از گُل که بر کِه می‌خندی؟
جواب داد بدان زشتْ کو دو شو دارد

غُلامِ کور که او را دو خواجه می‌باید
چو سگْ همیشه مُقامْ او میانِ کو دارد

سؤال کردم از خار کین سِلاحِ تو چیست؟
جواب داد که گُلْزارْ صد عَدو دارد

هزار بار چَمَن را بِسوخت و بازآراست
چه عشق دارد با ما چه جُست و جو دارد

زِ شَمسِ مَفْخَرِ تبریز پُرس کین از چیست؟
وَگَر چه دَفْع دَهَد دَم مَخور که او دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.