۳۹۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۴۴

به باغْ بُلبُل از این پَسْ نَوایِ ما گوید
حَدیثِ عشقِ شِکَرریزِ جانْ فَزا گوید

اگر زِ رنگِ رُخِ یارِ ما خَبَر دارد
زِ لاله زار و زِ نَسرین و گُل چرا گوید؟

زِ راهِ غَیرت گوید که تا بِپوشانَد
رَها کُند سَرِ چَشمه حَدیثِ پا گوید

که پاره پاره به تدریجْ ذَرِه کُهْ گردد
فَنا شود کُهْ اگر تُند و بر وِلا گوید

کُهی که ذَرّه بُوَد پیشِ او دو صد کُهِ قاف
دَوانْ دَوان شود آن دَم که او بیا گوید

چو گوشِ کوه شنید آن بیایِ فَرُّخِ او
به سَر بِیایَد و لَبَّیکْ را دو تا گوید

به حَقِّ گُلْشَنِ اِقْبالْ کَنْدَرو مَستی
چو گُل خَموش که تا بُلبُلَت ثَنا گوید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.