۳۶۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۴۱

زِ بَعدِ خاک شُدن یا زیان بُوَد یا سود
به نَقدْ خاک شَوَم بِنْگَرَم چه خواهد بود

به نَقدْ خاکْ شُدن کارِ عاشقان باشد
که راهِ بَند شِکَستن خدایِشان بِنِمود

به اَمرِ مُوْتُوا مِن قَبْلِ اَنْ تَمُوتُوا ما
کُنیم هَمچو مُحمَّد غَزایِ نَفْسِ جُهود

جُهود و مُشرک و تَرسا نتیجه نَفْس است
زِ پُشک باشد دودِ خَبیث نی از عود

شود دَمی همه خاک و شود دَمی همه آب
شود دَمی همه آتش شود دَمی همه دود

شود دَمی همه یار و شود دَمی همه غار
شود دَمی همه تار و شود دَمی همه پود

به پیشِ خَلْق نِشَسته هزار نَقْش شود
وَلیک در نَظَرِ تو نه کَم شود نه فُزود

به پیشِ چَشمِ مُحمَّد بهشت و دوزخْ عین
به پیشِ چَشمِ دِگَر کَس مُسَتَّر و مَغْمود

مُذَلَّل است قُطوفِ بهشت بر احمد
که کرد دستْ دراز و ازان بِخواست رُبود

که تا دَهَد به صَحابه وَلیک آن بِگُداخت
شُد آب در کَفَش ایرا نبود وَقتِ نِمود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.