۵۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۲۷

به باغْ بُلبُل ازین پَسْ حَدیثِ ما گوید
حَدیثِ خوبیِ آن یارِ دِلْرُبا گوید

چو باد در سَرِ بید اُفْتَد و شود رَقْصان
خدایْ دانَد کو با هوا چه‌ها گوید

چَنار فَهْم کُند اندکی زِ سوزِ چَمَن
دو دستِ پَهنْ بَرآرَد خوش و دُعا گوید

بِپُرسَم از گُلْ کان حُسن از کِه دُزدیدی؟
زِ شَرمْ سُست بِخَندد ولی کجا گوید؟

اگر چه مَست بُوَد گُل خراب نیست چو من
که رازِ نَرگسِ مَخْمور با شما گوید

چو رازها طَلَبی در میانِ مَستان رو
که راز را سَرِ سَرمَستِ بی‌حَیا گوید

که باده دخترِ کَرْم است و خاندانِ کَرَم
دَهانِ کیسه گُشاده‌ست و از سَخا گوید

خُصوص باده عَرشی زِ ذوالْجَلالِ کَریم
سَخاوت و کَرَمِ آن مَگَر خدا گوید

زِ شیردانه عارف بِجوشَد آن شیره
زِ قَعْرِ خُمِّ تَنِ او تو را صَلا گوید

چو سینه شیر دَهَد شیره هم تَوانَد داد
زِ سینه چَشمه جاریش ماجَرا گوید

چو مَست تَر شود آن روحْ خِرقه باز شود
کُلاه و سَر بِنَهَد تَرکِ این قَبا گوید

چو خونِ عَقل خورَد بادهْ لااُبالی وار
دَهان گُشایَد و اَسرارِ کِبْریا گوید

خَموش باش که کَس باوَرَت نخواهد کرد
که مَسِّ بَد نَخورَد آنچه کیمیا گوید

خَبَر بِبَر سویِ تبریز مَفْخَرِ آفاق
مَگَر که مَدْحِ تو را شَمسِ دینِ ما گوید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۲۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.