۲۳۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۰

درداکه قرار از دل سرمستم رفت
خون شد دلم و امید پیوستم رفت

بر بوی وصال او نشستم عمری
او دست نداد و جمله از دستم رفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.