۳۴۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۸۰

صد مصرِ مَمْلَکَت زِ تَعَدّی خَراب شُد
صد بَحْرِ سَلطَنت زِ تَطاوُل سَراب شُد

صد بُرجِ حِرص و بُخلْ به خَنْدق دَراوفْتاد
صد بَختِ نیم خواب به کُلّی به خواب شُد

آن شاهراهِ غَیب بر آن قوم بسته بود
وانْ ماهِ زَنگِ ظُلْم به زیرِ حِجاب شُد

وانْ چَشم کو چو بَرق هَمی‌سوخت خَلْق را
در نوحه اوفْتاد و به گِریه سَحاب شُد

وانْ دل که صد هزار دل از وِیْ کَباب بود
در آتشِ خدایْ کُنون او کَباب شُد

ای شاد آن کسی که ازین عِبْرتی گرفت
او را ازین سیاستِ شَهْ فَتْحِ باب شُد

چون روز گشت و دید که او شب چه کرده بود
سودَش نداشت سُخْره صد اِضْطِراب شُد

چون بَختِ روسِپید شبْ اَنْدَر دُعا گُذار
زیرا دُعایِ نوحْ به شبْ مُسْتَجاب شُد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.