۳۶۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۴۰

بعد از سَماع گویی کان شورها کجا شُد؟
یا خود نبود چیزی یا بود و آن فَنا شُد

مُنْکِر مَباش بِنْگَر اَنْدَر عَصایِ موسیٰ
یک لحظه آن عَصا بُد یک لحظه اژدَها شُد

چون اژدَهاست قالَب لب را نَهاده بر لَب
کو خورْد عالَمی را وان گَهْ همان عَصا شُد

یک گوهری چون بَیضه جوشید و گشت دریا
کَف کرد و کَفْ زمین شُد وَزْ دودِ او سَما شُد

اَلْحَق نَهانْ سپاهی پوشیده پادشاهی
هر لحظه حَمله آرَد وان گَهْ به اصلْ واشُد

گرچه زِ ما نَهان شُد در عالَمی رَوان شُد
تا نیسْتَش نخوانی گَر از نَظَر جُدا شُد

هر حالتی چو تیر است اَنْدَر کَمانِ قالَب
رو در نشانه جویَش گَر از کَمان رَها شُد

گر چه صَدَف زِ ساحِل قَطره رُبود و گُم شُد
در بَحْر جویَد او را غَوّاصْ کاشنا شُد

از مَیلِ مَرد و زن خونْ جوشید وآن مَنی شُد
وان گَهْ از آن دو قطره یک خیمه در هَوا شُد

وان گَهْ زِ عالَمِ جانْ آمد سپاهِ انسان
عقلَش وزیر گشت و دل رفت پادشا شُد

تا بَعدِ چند گاهی دلْ یادِ شهرِ جان کرد
واگشت جُمله لشکر در عالَمِ بَقا شُد

گویی چگونه باشد آمدشُدِ مَعانی؟
اینک به وَقتِ خُفتنْ بِنْگَر گِرِه گُشا شُد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.