۸۵۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۱۰

باز شیری با شِکَر آمیختند
عاشقانْ با هَمدِگَر آمیختند

روز و شب را از میان بَرداشتند
آفتابی با قَمَر آمیختند

رنگِ معشوقان و رنگِ عاشقان
جُمله هَمچون سیم و زَر آمیختند

چون بَهارِ سَرمَدیِّ حَق رَسید
شاخِ خُشک و شاخِ تَر آمیختند

رافِضی اَنگُشت در دَندان گرفت
هم علیّ و هم عُمَر آمیختند

بر یکی تَختَند این دَم هر دو شاه
بلکه خود در یک کَمَر آمیختند

هم شبِ قَدْر آشکارا شُد چو عید
هم فرشته با بَشَر آمیختند

هم زبانِ هَمدِگَر آموختند
بی‌نُفور این دو نَفَر آمیختند

نَفْسِ کُلّ و هر چه زاد از نَفسِ کُل
هَمچو طِفْلان با پدر آمیختند

خیر و شَرّ و خُشک و تَر زان هست شُد
کَزْ طبیعتْ خیر و شَر آمیختند

من دَهان بَستم تو باقی را بِدان
کین نَظَر با آن نَظَر آمیختند

بَهرِ نورِ شَمسِ تبریزی تَنَم
شمع وارَش با شَرَر آمیختند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.