۳۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۸۹

از دِلَم صورتِ آن خوبِ خُتَن می‌نَرَوَد
چاشْنیِّ شِکَرِ او زِ دَهَن می‌نَرَوَد

بِاللَّهْ اَرْشور کُنم هر نَفَسی عیب مگیر
گَر بِرَفت از دلِ تو از دلِ من می‌نَرَوَد

همه مُرغانْ زِ چَمَن هر طَرَفی می‌پَرَّند
بُلبُلِ بی‌دلْ یک‌دَم زِ چَمَن می‌نَرَوَد

جانِ پروانهٔ مِسکین که مُقیمِ لَگَن است
تَنِ او تا بِنَسوزد زِ لَگَن می‌نَرَوَد

بوالْحَسَن گفت حَسَن را که ازین خانه بُرو
بوالْحَسَن نیز دَرافتاد و حَسَن می‌نَرَوَد

رَسَنِ دوست چو در حَلْقِ دِلَم افتاده‌ست
لاجَرَم چَنْبَرِ دلْ جُز به رَسَن می‌نَرَوَد

مُرغِ جان از قَفَصِ قالَبِ من سیر شُد‌ه‌ست
وَزْ امیدِ نَظَرِ دوست زِ تَن می‌نَرَوَد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.