۴۷۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۷۲

صَنَما سپاهِ عشقت به حِصارِ دلْ دَر آمد
بِگُذَر بدین حوالی که جهانْ به هم بَر آمد

به دو چَشمِ نَرگسینَت به دو لَعْلِ شِکَّرینَت
به دو زُلْفِ عَنْبَرینَت که کَسادِ عَنْبَر آمد

به پَلَنگِ عِزَّتِ تو به نَهنگِ غَیرتِ تو
به خَدَنگِ غَمْزهٔ تو که هزار لشکر آمد

به حَقِ دلِ لَطیفی خوش و مُقْبِل و ظَریفی
که بَرو وظیفهٔ تو اَبَدا مُقَرَّر آمد

که خَلیلِ حَق که دستش همه سال بُت شِکَستی
به خیالْ خانهٔ تو شب و روز بُتگَر آمد

تو مَپُرس حالِ مَجنون که زِ دست رفت لیلی
تو مَپُرس حالِ آزَر که خَلیلْ آزَر آمد

به جهانیان نِمایَد تَنِ مُرده زنده کردن
چو مَسیحِ خوبیِ تو سویِ گورِ عازر آمد

چه خوش است داغِ عشقَت که زِ داغِ عشقْ هر جان
زِ خَراج و عُشْر و سُخره اَبَدا مُحَرَّر آمد

به سوارِ روحْ بِنْگَر مَنِگَر به گَردِ قالَب
که غُبار از سَواری حَسَن و مُنَوَّر آمد

زِ حِجابِ گِل دِلا تو به جهانْ نِظاره­یی کُن
که پَسِ گِلِ مُشَبَّک دو هزار مَنْظَر آمد

دو سه بیت مانْد باقی تو بگو که از تو خوش تَر
که زِ ابرِ مَنْطِقِ تو دل و سینه اَخْضَر آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.