۲۴۲ بار خوانده شده

لشكر كشیدن قیصر و خسرو بجانب سپاهان

چو خود بر لوح زنگاری قلم زد
سپر بود و زتیغ خود علم زد

درآمد پیک پیش شاه حالی
بداد آن نامه را در جای خالی

چو شاه آن نامه را برخواند یکسر
دلش آشفته گشت از شاه قیصر

شه عالی صفت را بی خرد خواند
بخواری پیک را از پیش خود راند

بزودی ره برید آن پیک خوش رو
درآمد همچو بادی پیش خسرو

ز بیدادی آن شاهش خبر کرد
شه از خشمش جهانی را حشر کرد

نه چندان خلق گرد آورد قیصر
که چندان خلق، باشد روز محشر

همه صحرا و دشت از مردپرگشت
نیافت از خلق سوزن جای در دشت

ز ریگ و برگ، لشکر را عدد بیش
ز هر سوییش هر ساعت مدد بیش

ز چرخ ار سوزن عیسی فتادی
ندانم تا زمینش راه دادی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:نامه نوشتن قیصر بشاه سپاهان
گوهر بعدی:رزم خسرو با شاه سپاهان و كشته شدن شاه سپاهان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.