۲۷۲ بار خوانده شده

در فضیلت امیرالمؤمنین عمر فاروق

چراغ جنّت و شمع دو عالم
امیرالمؤمنین فاروق اعظم

اگر چه بود ملکی در میانش
نمیارزید ملکی یک زمانش

غلامی بر سرش استاده بودی
زبان بر نیکویی بگشاده بودی

همی گفتی بدو الموت الموت
که تا عمرش نگردد لحظهیی فوت

کسی کو را موکّل مرگ باشد
کجا ملک جهان پر برگ باشد

شبی بودی که خود هیزم بچیدی
برای پیره زن هیزم کشیدی

چراغ خلد هیزم چین که دیدست
چنین روشن چراغ دین که دیدست

چو دین را مغز بودی در دماغش
بسی کردند روغن در چراغش

چو در دنیا نمیگنجید آن نور
چرغی شد میان جنّت و حور

اگر در دل ز فاروقت غباریست
ترا در راه دین آشفته کاریست

چه برخیزی بخصمی چراغی
که روشن زوست چون فردوس باغی

بخصمی زخم او برخویشتن زن
بروابلیس را کن کورو تن زن

چو زو ابلیس شد کور اوّل کار
از آن در خصمی او با تو شد یار

عجم بگشاد و این فتحی مدامست
چو پیغمبر عرب را، وین تمامست

عجم آنگه جهود و گبر بودند
ازو گوی مسلمانی ربودند

کسی اجدادش اسلام از عُمر یافت
ز مهر او چرا امروز سر تافت

کسی کو اعجمی افتاد در راه
ز سعی او مسلمان گشت و آگاه

چو از سعیش درون آمد باقرار
چرا باوی برون آمد بانکار

گر او هرگز نکردی نشر ایمان
که گشتی در عجم هرگز مسلمان

کسی را زو بود ایمان برونق
چگونه گویدش کو بود ناحق
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:در فضیلت امیرالمؤمنین ابوبكر صدّیق
گوهر بعدی:در فضیلت امیرالمؤمنین عثمان بن عفّان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.