۲۵۲ بار خوانده شده

الحکایه و التمثیل

بوقت نزع پیری زار بگریست
بدو گفتند پیرا گریه از چیست

چنین گفت او که اندر قرب صد سال
دری می‌کوفتم من در همه حال

کنون خواهد گشاد آن در بیک بار
از آن می‌گریم از حسرت چنین زار

که آگه نیستم کین در بعادت
شقاوت می‌گشاید یا سعادت

فرو می‌افتم از چرخ برین من
کجا آیم ندانم بر زمین من

مثالم کعبتین شش سو آید
که تا خود بر کدامین پهلو آید

در آن ساعت که جان از تن رها شد
دو عالم آن زمان از هم جدا شد

ازین سو تن ببیهوشی فرو رفت
وزان سو جان بخاموشی فرو رفت

که داند کین دو را کز هم جدا شد
کجا بود و کجا آمد کجا شد

جوامردا ازین نبود زیانت
که گویی خواب خوش باد ای جوانت

اگر بیتی خوشت آید ز جایی
من بیچاره را گویی دعایی

مرا کاری برآید روزگاری
ترا بزیان نیاید هیچ کاری

دعایی زود رو چون گشت نزدیک
مرا نوری بود درخاک تاریک

مرا راحت ترا باشد ثوابی
خلاصم باشدار باشد عقابی

تو خوش بنشسته در دنیای فانی
که من درخاک چون باشم نهانی

زهی ناخوش رهی در پیش ما را
زهی بی شفقتی برخویش ما را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:الحکایه و التمثیل
گوهر بعدی:الحکایه و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.