۳۵۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۵۵

شاهِ ما از جُمله شاهان پیش بود و بیش بود
زان که شاهَنْشاهِ ما هم شاه و هم درویش بود

شاهِ ما از پَرده­یی بر جانْ چو خود را جِلْوه کرد
جانِ ما بی­خویش شُد زیرا که شَهْ بی­خویش بود

شاهِ ما از جانِ ما هم دور و هم نزدیک بود
جانِ ما با شاهِ ما نزدیک و دورْاَنْدیش بود

صافِ او بی‌دُرد بود و راحَتَش بی‌دَرد بود
گُلْشَنِ بی‌خار بود و نوشِ او بی‌نیش بود

یک صِفَت از لُطفِ شَهْ آن­جا که پَرده بَرگرفت
آب و آتش صُلح کرد و گُرگْ دایه­یْ میش بود

جانِ مُطْلَق شُد زِ نورش صورتی کو جان نداشت
گشت قُربانِ رَهَش آن کَس که او بَدکیش بود

نیست می‌گفتیم اَنْدَر هست گفت آری بیا
هست شُد عالَم ازو موقوفِ یک آریش بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.