۲۴۰ بار خوانده شده

المقاله السادسه

تو دریا بین اگر چشم تو بیناست
که عالم نیست عالم کفک دریاست

خیالست این همه عالم بیندیش
مبین آخر خیالی را از این پیش

تو یادیوانه یا آشفته باشی
که چندین در خیالی خفته باشی

تو چه مردان بازی خیالی
شده بالغ چو طفلی در جوالی

پری در شیشه دین کار طفل است
که بالغ بی خیال علو و سفل است

هلا بشنو ز اوج عرش اسرار
که نیست ای خواجه اندر دارد ریا

هر آن حرفی که دیدی هیچ آمد
ولی درچشم تو پر پیچ آمد

همین حرفی که آن پیچی ندارد
الف بود و الف هیچی ندارد

چه خوابی ابجد این کار چندین
که ابجد راست الف حرف نخستین

الف هیچی ز اول آخرش لا
ز ابجد تا ضظغلا لا و سودا

اگر صد راه گیری ابجد از سر
میان هیچ و لایی مانده بر در

تو می‌گویی که مرد مرد رستم
برو کز رخش آید کار رستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:الحکایه و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.