۲۳۵ بار خوانده شده
سلیمان گفت ای مرغ سخندان
چرا می میخوری مانند رندان
گهی سرمست و گه هشیار باشی
بگاهی خفته گه بیدار باشی
بماتم جمله مرغان بر سری خاک
نشسته کرده رخها بر سوی خاک
همه درماتم و اندوه و دردند
ز هرچه دون بود آزاد و فردند
تو میسازی بهر دم نوعروسی
نمیدانم که گبری یا مجوسی
شرابی خور که بدمستی ندارد
نشاطش روی درهستی ندارد
شرابی را که جانت شاد باشد
ز مخموری دلت آزاد باشد
شرابی را که بدمستی صفاتست
حرامش دان اگر آب حیاتست
حرام از بهر آن کردند می را
که با اوباش میخوردند وی را
مکن مستی میان جمع اوباش
که مستی میکند اسرار را فاش
نشاط می خمارش هم نیرزد
عروس یک شبه ماتم نیرزد
مخور چیزی که عقلت راکند گم
وز آن هر لحظه باشی در توهم
مخور چیزی که در اندوه مانی
بود آنت بلای جاودانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
چرا می میخوری مانند رندان
گهی سرمست و گه هشیار باشی
بگاهی خفته گه بیدار باشی
بماتم جمله مرغان بر سری خاک
نشسته کرده رخها بر سوی خاک
همه درماتم و اندوه و دردند
ز هرچه دون بود آزاد و فردند
تو میسازی بهر دم نوعروسی
نمیدانم که گبری یا مجوسی
شرابی خور که بدمستی ندارد
نشاطش روی درهستی ندارد
شرابی را که جانت شاد باشد
ز مخموری دلت آزاد باشد
شرابی را که بدمستی صفاتست
حرامش دان اگر آب حیاتست
حرام از بهر آن کردند می را
که با اوباش میخوردند وی را
مکن مستی میان جمع اوباش
که مستی میکند اسرار را فاش
نشاط می خمارش هم نیرزد
عروس یک شبه ماتم نیرزد
مخور چیزی که عقلت راکند گم
وز آن هر لحظه باشی در توهم
مخور چیزی که در اندوه مانی
بود آنت بلای جاودانی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:آوردن باز بلبل را و خدمت نمودن او و مدح سلیمان گفتن و عذر آوردن او
گوهر بعدی:حکایت هاروت و ماروت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.