۲۸۵ بار خوانده شده

فغان کردن گل در هجر بلبل و شکایت از روزگار

نسیم صبحدم آمد به گلشن
به چشمش گلش آمد همچو گلخن

گل از بلبل بکلی دست شسته
دریده پیرهن در خون نشسته

هزاران خار در پا دست در گل
فراق بلبلش بنشسته در دل

چو سرو اندر چمن افتان و خیزان
به زاری زار می‌گفت ای عزیزان

به هم خوش بود ما را در گلستان
حسد بردند بر ما جمله مرغان

حسودان را به جز کوری مبادا
میان همدمان دوری مبادا

همینش کار باشد چرخ گردان
که دوری افکند با دوستداران
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:پیغام فرستادن بلبل بدست بادصبا و اشتیاق او به گل
گوهر بعدی:آوردن باز بلبل را و خدمت نمودن او و مدح سلیمان گفتن و عذر آوردن او
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.