۲۲۸ بار خوانده شده

پیغام فرستادن بلبل بدست بادصبا و اشتیاق او به گل

چو می‌رفتند بر بالای کهسار
نسیم صبحدم آمدبه گلزار

به دامانش بزد بلبل به دستان
ز بهر دلستان آن هر دو دستان

نسیم صبحدم را گفت برخیز
برو در دامن معشوقم آویز

بگو با من ترا آرام چونست
مرا بی تو جگر یک قطره خونست

چنانم در فراقت ای دل آرام
نه صبرم ماند و نی هوش نه آرام

دلم مشتاق تست ای جان شیرین
چو میل خاطر خسرو به شیرین

اگر بار دگر رویت به بینم
به خلوت یک زمان پیشت نشینم

غم گیتی به یک جو برنگیرم
نباشم مردهٔ گر زان چه مهرم

به جز چشمم کسی رویت مبیناد
غم گیتی سر کویت مبیناد

اگر عمرت بود زین پس بمانم
وگرنه جان به عشقت برفشانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:عجز آوردن بلبل به پیش باز و دستوری طلبیدن او
گوهر بعدی:فغان کردن گل در هجر بلبل و شکایت از روزگار
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.