۲۴۹ بار خوانده شده

فرستادن سلیمان(ع) باز را باحضار بلبل ومراعات او ازتشویش

ز مرغان چون سلیمان قصه بشنید
بتندید و ببالید و بجوشید

یکی از خشم آتش را برافروخت
گهی بر آب و آتش را فرو سوخت

همان دم باز را فرمود هان زود
برو چون آتش و باز آی چون دود

به بین خود تا چه مرغ است آنکه مرغان
ز دست او همی دارند افغان

ز دانش بهره دارد یا ندارد
چو شیران زهره دارد یا ندارد

چرا آرد به بین نفرت ز کثرت
که داد او را بگو منشور وحدت

نمی‌گردد دمی خالی ز غوغا
نمی‌بندد کمر در خدمت ما

چرا از خدمت ما مستمند است
وزین دوری گزیدن دردمند است

مگر دیوانه و مستست و بی خود
که دائم غافلست از نیک و از بد

به تن زار و نزارش می‌نمایند
به هر گلزار زارش می‌نمایند

ز استغناء او بسیار گفتند
همه مرغان ز عشقش درشگفتند

چو نزدیکش رسی میکن تبسم
مبادا کو بمیرد از توهم

مگو سختش بنه انگشت بر لب
نگه می‌دارش از منقار و مخلب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:رفتن مرغان بحضرت سلیمان علی نبینا و آله و علیه السلام و شکایت نمودن از بلبل
گوهر بعدی:رفتن باز بطلب بلبل و خواندن او را بسلیمان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.