۲۴۶ بار خوانده شده

(۲) حکایت آن بزرگ با خواجه علی طوسی

بزرگی هم نکودل هم نکو عقل
ز خواجه بوعلی طوسی کند نقل

که این ساعت تو در عین بلائی
که از سر تا قدم جمله فنائی

همه پشتی همه رو گرد در راه
همه رؤیت همه دیده شو آنگاه

همه دیده همه دل شو بیکبار
که تا آگه شوی زین رمز بسیار

اگر تو جملهٔ دل درد گردی
همه درمان شوی و مرد گردی

اگر تو درد خواهی تا بدانی
ترا مرگست روی ای زندگانی

ولی میدان که عین درد آنست
که هرگز در دو عالم کس ندانست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:(۱) حکایت افلاطون و اسکندر
گوهر بعدی:(۳) حکایت آن دیوانه که ازو پرسیدند که درد چیست
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.