۲۵۰ بار خوانده شده

(۱۴) سخن گفتن آن مرد در غیبت

بزرگی بود می‌گفت و شنود او
بسی گرد جهان گردیده بود او

یکی گفتش که ای دانای دمساز
کرا دیدی کزو گوئی سخن باز

چنین گفت او که گشتم هفت اقلیم
ندیدم در جهان جز یک کس و نیم

یکی آن بود مانده در پسی او
که نه نیک و نه بد گفت از کسی او

ولکین نیمهٔ آن بود کز عز
بجز نیکو نگفت از خلق هرگز

ترا تانیک و بد همراه باشد
نه دل بینا نه جان آگاه باشد

ولیکن چون نه این ماند نه آنت
بسرّ قدس مشغولست جانت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:(۱۳) در معنی آن که غیبت گناهی بزرگ است
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.