۲۶۱ بار خوانده شده

(۵) حکایت در ذمّ دنیا

چنین گفتست آن پاکیزه گوهر
که دینی دوست از سگ هست کمتر

چو مرداریست این دنیای غدّار
سگان هنگامه کرده گردِ مردار

چو سگ زان سیر شد بگذارد آنرا
که تا یک سگ دگر بردارد آنرا

ذخیره نهد او از هیچ روئی
نیندیشد ز فردا نیز موئی

ولی هر کس که دنیاجوی باشد
همیشه در طلب چون گوی باشد

چو گوئی می‌دود دایم ز عادت
که تا یک دم کند دنیا زیادت

اُمید عمر یک روزش نه وانگاه
غم صد ساله بر جانش بیک راه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:(۴) حکایت در ذمّ دنیا
گوهر بعدی:(۶) گفتار عبّاسۀ طوسی در دنیا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.