۲۲۲ بار خوانده شده

(۳) حکایت نوشروان عادل

چنین گفتست نوشروانِ عادل
که گر میری ز درویشی قاتل

ترا بهتر بوَد آن زخمِ شمشیر
که از نان فرومایه شوی سیر

مشو با اهلِ دنیا در ستیزه
که مرداریست و مشتی کِرم ریزه

بیک ره اهلِ دنیا در ریاست
چو کِرمانند در عین نجاست

زر و سیم و قبول و کار و بارت
نیاید در دم آخر بکارت

اگر اخلاص باشد آن زمانت
بکار آید وگرنه وای جانت

بهر چیزی که در دنیا کمالست
یقین می‌دان که آن در دین وبالست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:(۲) حکایت عیسی علیه السلام
گوهر بعدی:(۴) حکایت در ذمّ دنیا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.