۳۷۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۲۱

هر سینه که سیم‌بَر ندارد‌
شَخصی باشد که سَر ندارد

وان کَس که زِ دامِ عشقْ دور است‌
مُرغی باشد که پَر ندارد

او را چه خَبَر بُوَد زِ عالَم‌
کَزْ باخَبَرانْ خَبَر ندارد؟

او صید شود به تیرِ غَمْزه‌
کَزْ عشقْ سَرِ سِپَر ندارد

آن را که دلیر نیست در راه‌
خود پِنْداری جِگَر ندارد

در راه فَکَنده است دُرّی‌
جُز او کِه فَکَند برندارد

آن کَس که نگشت گِردِ آن دَر‌
بس بی‌گُهَر است و فَر ندارد

وَقتِ سَحَر است هین بِخُسبید‌
زیرا شبِ ما سَحَر ندارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.