۲۳۹ بار خوانده شده

(۷) موعظه

چنین گفتست آن دانندهٔ پاک
که هر کو در مُقامر خانهٔ خاک

چنان در پاک بازی سر بر افراخت
که هرچش بود با یک دیده در باخت

گرفته توبه کرد و نیز نشکست
نه بر بیهوده چشمی داد از دست

بتوبه گرچه در پیش صف آید
ولی چشم شده کی با کف آید

عزیزا هر دمی کز دل برآری
که آن بی ذکر حق ضایع گذاری

چو چشمی دان که در می‌بازی آن را
تدارک کی توان کرد این زیان را

مده ازدست چیزی را که از عز
نیاید نیز با دست تو هرگز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:(۶) حکایت کشته شدن پسر مرزبان حکیم
گوهر بعدی:(۸) حکایت بزرجمهر با انوشیروان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.