۳۶۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۱۱

امروزْ نِگارِ ما نیامَد
آن دِلْبَر و یارِ ما نیامَد

آن گُل که میانِ باغِ جان است
امشبْ به کِنارِ ما نیامَد

صَحرا گیریم هَمچو آهو
چُون مُشکِ تَتارِ ما نیامَد

ای رونَقِ مُطربان همین گو
کان رونَقِ کارِ ما نیامَد

آرام مَدِه تو نای و دَف را
کارام و قَرارِ ما نیامَد

آن ساقیِ جان نَگَشت پیدا
دَرمانِ خُمارِ ما نیامَد

شَمسِ تبریز شَرحْ فَرما
چون فَصلِ بَهارِ ما نیامَد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.