۲۳۸ بار خوانده شده

(۹) سؤال کردن مردی از مجنون

رفیقی گفت با مجنون گمراه
که لیلی مُرد گفت الحمدلله

چنین گفت او که ای شوریده دین تو
چو می‌سوزی چرا گوئی چنین تو

چنین گفت او که چون من بهره زان ماه
ندیدستم نبیند هیچ بد خواه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:(۸) حکایت ماه و رشک او برخورشید
گوهر بعدی:(۱۰) حکایت ابلیس
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.