۲۴۰ بار خوانده شده

(۸) تمثیل

بزرگی گفت ازل همچون کمانست
هزاران تیر هر دم زو روانست

ز دیگر سو ابد آماجگاهی
نه زین سو و نه زان امکانِ راهی

همی هر تیر کآید از کمان راست
عنایت بود تیر انداز را خواست

ولی هر تیر کآید کوژ از راه
همی بر تیر نفرین بارد آنگاه

ازین حالی عجبتر می‌ندانم
دلم خون گشت دیگر می‌ندانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:(۷) حکایت زلیخا
گوهر بعدی:(۹) حکایت ابوبکر سفاله
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.