۲۶۴ بار خوانده شده

(۵) حکایت مرد ترسا که مسلمان شد

یکی ترسا مسلمان گشت و پیروز
بمی خوردن شد آن جاهل دگر روز

چو مادر مست دید او را ز دردی
بدو گفت ای پسر آخر چه کردی

که شد آزرده عیسی زود ازتو
محمّد ناشده خشنود از تو

مخنّث وار رفتن ره نکو نیست
که هر رعنا مزاجی مرد او نیست

بمردی رَو دران دینی که هستی
که نامردیست در دین بت پرستی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:(۴) حکایت رهبان با شیخ ابوالقاسم همدانی
گوهر بعدی:(۶) حکایت امیرالمؤمنین عمر رضی الله عنه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.