۲۶۱ بار خوانده شده
پدر گفتش که دیوت غالب آمد
دلت زان جادوئی را طالب آمد
که از دیوت گر این حاصل نبودی
ترا این آرزو در دل نبودی
اگر زین دیو بگذشتی برستی
وگرنه مُدبری شیطان پرستی
نداری از خدا آخر خبر هیچ
که کار دیو میخواهی دگر هیچ
خدا را گردهٔ ندهی بدرویش
هوا را باز گیری صد ره از خویش
سخی باشی ریا را و هوا را
ولیکن دوزخی باشی خدا را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
دلت زان جادوئی را طالب آمد
که از دیوت گر این حاصل نبودی
ترا این آرزو در دل نبودی
اگر زین دیو بگذشتی برستی
وگرنه مُدبری شیطان پرستی
نداری از خدا آخر خبر هیچ
که کار دیو میخواهی دگر هیچ
خدا را گردهٔ ندهی بدرویش
هوا را باز گیری صد ره از خویش
سخی باشی ریا را و هوا را
ولیکن دوزخی باشی خدا را
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:المقالة الخامسة
گوهر بعدی:(۱) حکایت شبلی با مرد نانوا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.