۳۶۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۹۹

بیچاره کسی که میْ ندارد
غوره به سَلَف هَمی‌فَشارد

بیچاره زمین که شوره باشد
وین ابرِ کَرَم بَرو نَبارد

باری دلِ من صَبوحْ مَست است
وامِ شبِ دوش می‌گُزارد

گفتم به صَبوحْ خُفتگان را
پامُزدِ وِیْ‌ام که سَر بَرآرَد

امروزْ گُریخت شَرم از من
او بر کَفِ مَستْ کِی نِگارَد؟

ساقی‌ست گرفته گوشَم امروز
یک لحظه مرا نمی‌گُذارَد

جامِ چو عَصاشْ اژدَها شُد
بر قِبْطیِ عقلْ می‌گُمارَد

خاموش و بِبین که خُمِّ مَستان
چون جامِ شَریف می‌سِپارَد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.