۵۶۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۸۳

زِ خاکِ من اگر گَندُم بَرآیَد
از آن گَر نان پَزی مَستی فَزایَد

خَمیر و نانْبا دیوانه گردد
تَنورَش بیتِ مَستانه سُرایَد

اگر بر گورِ من آیی زیارت
تو را خَرپُشته‌اَم رَقْصان نِمایَد

مَیا بی‌دَفْ به گورِ من برادر
که در بَزمِ خدا غمگین نَشایَد

زَنَخْ بَربَسته و در گورْ خُفته
دَهانْ اَفیْون و نُقْلِ یار خایَد

بِدَرّی زان کَفَن بر سینه بَندی
خَراباتی زِ جانَت دَر گُشایَد

زِ هر سو بانگِ جنگ و چَنگِ مَستان
زِ هر کاری به لابُد کار زایَد

مرا حَق از میِ عشق آفریده‌ست
همان عشقَم اگر مَرگَم بِسایَد

مَنَم مَستیّ و اَصْلِ من میِ عشق
بگو از میْ به جُز مَستی چه آید؟

به بُرجِ روحِ شَمسُ الدّینِ تبریز
بِپَرَّد روحِ من یک دَم نَپایَد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.