۵۰۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۸۰

نِگارا مُردگان از جان چه دانند؟
کَلاغانْ قَدْرِ تابستان چه دانند؟

بَرِ بیگانگان تا چند باشی؟
بیا جان قَدْرِ تو ایشان چه دانند؟

بِپوشان قَدِّ خوبَت را ازیشان
که کورانْ سَروْ در بُسْتان چه دانند؟

خُرامان جانِبِ میدانِ خویش آ
مَباش آن جا خَرانْ میدان چه دانند؟

بِزَن چوگانِ خود را بر دَرِ ما
که خامانْ لُطْفِ آن چوگان چه دانند؟

بِهِل ویرانه بر جُغْدانِ مُنکِر
که جُغْدانْ شهرِ آبادان چه دانند؟

چه دانند مُلْکِ دل را تَن پَرَستان؟
گدایانْ طَبْعِ سُلطانان چه دانند؟

یکی مُشتی ازین بی‌دست و بی‌پا
حَدیثِ رُستمِ دَستان چه دانند؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.