۳۶۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۲۲

جانْ پیشِ تو هر ساعت می‌ریزد و می‌رویَد
از بَهرِ یکی جان کَس چون با تو سخن گوید؟

هر جا که نَهی پایی از خاک بِرویَد سَر
وَزْ بَهرِ یکی سَر کَس دست از تو کجا شوید؟

روزی که بِپَرَّد جان از لَذَّتِ بویِ تو
جان داند و جان داند کَزْ دوست چه می‌بویَد

یک دَم که خُمارِ تو از مغز شود کمتر
صد نوحه بَرآرَد سَر هر مویْ هَمی‌مویَد

من خانه تَهی کردم کَزْ رَختِ تو پُر دارم
می‌کاهَم تا عشقَت اَفْزاید و اَفْزوید

جانم زِ پِیِ عشقِ شَمسُ الْحَقِ تبریزی
بی‌پایْ چو کَشتی‌ها در بَحْر ‌هَمی‌پویَد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.