۶۸۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۶۹

بهار آمد بهار آمد بهارِ مُشْکبار آمد
نِگار آمد نِگار آمد نِگارِ بُردبار آمد

صَبوح آمد صَبوح آمد صَبوحِ راح و روح آمد
خُرامانْ ساقیِ مَهْ‌رو به ایثارِ عُقار آمد

صَفا آمد صَفا آمد که سنگ و ریگْ روشن شُد
شِفا آمد شِفا آمد شِفایِ هر نِزار آمد

حَبیب آمد حَبیب آمد به دِلْداریِّ مُشتاقان
طَبیب آمد طَبیب آمد طَبیبِ هوشیار آمد

سَماع آمد سَماع آمد سَماعِ بی‌صُداع آمد
وصال آمد وصال آمد وصالِ پایدار آمد

رَبیع آمد رَبیع آمد رَبیعِ بَسْ بَدیع آمد
شَقایق‌ها و ریحان‌ها و لاله‌یْ خوشْ‌عِذار آمد

کسی آمد کسی آمد که ناکَس زو کسی گردد
مَهی آمد مَهی آمد که دَفْعِ هر غُبار آمد

دلی آمد دلی آمد که دل‌ها را بِخَنداند
میی آمد میی آمد که دَفْعِ هر خُمار آمد

کَفی آمد کَفی آمد که دریا دُر ازو یابد
شَهی آمد شَهی آمد که جانِ هر دیار آمد

کُجا آمد کُجا آمد کَزین جا خود نرفته‌ست او
وَلیکِن چَشمْ گَهْ آگاه و گَهْ بی‌اِعْتِبار آمد

بِبَندم چَشم و گویم شُد گُشایَم گویم او آمد
و او در خواب و بیداری قَرین و یارِ غار آمد

کُنون ناطِقْ خَمُش گردد کُنون خامُش به نُطْق آید
رَها کُن حَرفِ بِشْمُرده که حَرفِ بی‌شُمار آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.