۵۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۶۶

بُتی کو زُهره و مَهْ را همه شب شیوه آموزَد
دو چَشمِ او به جادویی دو چَشمِ چَرخْ بَردوزَد

شما دل‌ها نِگَه دارید مُسلمانان که من باری
چُنان آمیختم با او که دلْ با من نیامیزَد

نَخُست از عشقِ او زادَم به آخِر دلْ بِدو دادم
چو میوه زاید از شاخی از آن شاخ اَنْدَرآویزَد

زِ سایه‌یْ خود گُریزانَم که نور از سایه پنهان است
قَرارش از کجا باشد کسی کَزْ سایه بُگْریزد؟

سَرِ زُلْفَش هَمی‌گوید صَلا زوتَر رَسَن بازی
رُخ شَمعَش هَمی‌گوید کجا پَروانه تا سوزد؟

برایِ این رَسَن بازی دلاور باش و چَنْبَر شو
دَراَفکَن خویش در آتش چو شمعِ او بَراَفْروزد

چو ذوقِ سوختن دیدی دِگَر نَشْکیبی از آتش
اگر آبِ حَیات آید تو را زاتش نَیَنْگیزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.