۳۱۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۵۹

زُهرهٔ عشقْ هر سَحَر بر دَرِ ما چه می‌کُند؟
دشمنِ جانِ صد قَمَر بر دَرِ ما چه می‌کُند؟

هر کِه بِدید ازو نَظَر باخَبَر است و بی‌خَبَر
او مَلَک است یا بَشَر بر دَرِ ما چه می‌کُند؟

زیرِ جهانْ زَبَر شُده آبْ مرا زِ سَر شُده
سنگ ازو گُهَر شُده بر دَرِ ما چه می‌کُند؟

ای بُتِ شَنْگِ پَرده‌یی گَر تو نه فِتْنه کرده‌یی
هر نَفَسی چُنین حَشَر بر دَرِ ما چه می‌کُند؟

گَر نه که روزِ روشنی پیشه گرفته رَه زَنی
روز به روز و رَه‌گُذَر بر دَرِ ما چه می‌کُند؟

وَرْنَه که دوشْ مَستْ او آمد و دَر شِکَستْ او
پس به نشانه این کَمَر بر دَرِ ما چه می‌کُند؟

گَر نه جَمالِ حُسنِ او گَرد بَرآرَد از عَدَم
این همه گَردِ شور و شَر بر دَرِ ما چه می‌کُند؟

از تبریز شَمسِ دین سویِ کِه رای می‌کُند؟
بَحْر چه موج زَد گُهَر بر دَرِ ما چه می‌کُند؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.