۳۹۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۴۸

چَشمِ تو ناز می‌کُند نازِ جهان تو را رَسَد
حُسن و نَمَک تو را بُوَد نازْ دِگَرْ کِه را رَسَد؟

چَشمِ تو ناز می‌کُند لَعْلِ تو داد می‌دَهَد
کُشتن و حَشْرِ بَندگان لاجَرَم از خدا رَسَد

چَشم کَشید خَنْجَری لَعْل نِمود شِکَّری
بو که میانِ کَش مَکَش هدیه به آشنا رَسَد

سَلطَنت است و سَروَری خوبی و بَنده پَروَری
وانچه به گفت نایَد آن کَزْ تو به جانْ عَطا رَسَد

نُطقِ عُطارِدانه‌ام مَستیِ بی‌کَرانه‌ام
گَر نبُوَد زِ خوانِ تو راتِبه از کجا رَسَد؟

چَرخْ سُجود می‌کُند خِرقه کَبود می‌کُند
چَرخ زنانْ چو صوفیان چون که زِ تو صَلا رَسَد

جُز تو خلیفهٔ خدا کیست بگو به دورِ ما؟
سَجده کُند مَلَک تو را چون مَلَک از سَما رَسَد

دولتِ خاکیانْ نِگَر کَزْ مَلَکنْد پاک‌تَر
پَروَرش این چُنین بُوَد کَزْ بَرِ شاهِ ما رَسَد

سَر مَکِش از چُنین سَری کایَد تاج از آن سَرَش
کِبْر مَکُن بر آن کسی کَزْ سویِ کِبْریا رَسَد

نَقْدِ اَلَست می‌رَسَد دست به دست می‌‌رَسَد
زود بِکُن بلی بلی وَرْ نکُنی بَلا رَسَد

من که خَریدهٔ وِیْ‌اَم پَرده دریدهٔ وِیْ‌اَم
رَگ به رَگِ مرا ازو لُطفْ جُدا جُدا رَسَد

گَر به تمامْ مَسْتَمی رازِ غَمَش بِگُفتَمی
گفتِ تمامْ چون شِکَر زان مَهِ خوشْ لِقا رَسَد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.