۳۶۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۲۲

ماه دیدم شُد مرا سودایِ چَرخ
آن مَهی نی کو بُوَد بالایِ چرخ

تو زِ چَرخی با تو می‌گویم زِ چَرخ
وَرْنَه این خورشید را چه جایِ چَرخ؟

زُهره را دیدم هَمی‌زَد چَنگْ دوش
ای همه چون دوشِ ما شب‌هایِ چَرخ

جانِ من با اَخْتَرانِ آسْمان
رَقصْ رَقصان گشته در پَهنایِ چَرخ

در فِراقِ آفتابِ جانْ بِبین
از شَفَق پُرخون شُده سیمایِ چَرخ

سَر فرو کُن یک دَمی از بام چَرخ
تا زَنَم من چَرخ‌ها در پایِ چَرخ

سنگ از خورشید شُد یاقوت و لَعْل
چَشم از خورشید شُد بینایِ چَرخ

ماهْ خود بر آسْمانِ دیگر است
عکسِ آن ماه است در دریایِ چَرخ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.