۲۴۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۹۹

دل خود رای مرا برده گل خودروئی
ترک خنجر کش مردم کش آتش خوئی

طفل نو سلسله‌ای شوخ تنگ حوصله‌ای
شاه دیوانه و شی ماه مشوش موئی

سر و کارم به غزالیست کزاغیار مدام
می‌کند روکش مردم به یک آدم روئی

دیده پرنور شود نرگس نابینا را
گر به گلشن رسد از پیرهن او بوئی

گوش بر بد سخنم کی منهی امروز ای گل
خورده بر گوش تو گویا سخن بدگوئی

چند سویت نگرم عشوهٔ چشمی بنما
عشوهٔ چشم نباشد گره ابروئی

عشوهٔ غلب شده بر محتشم آری چکند
ناتوانی چنین خصم قوی بازوئی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.