۳۷۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۱۶

بازرَسیدیم زِ میخانه مَست
باز رَهیدیم زِ بالا و پَست

جُملهٔ مَستان خوش و رَقصان شُدند
دست زنید ای صَنَمان دستْ دست

ماهی و دریا همه مَستی کنند
چون که سَرِ زُلفِ تو افتاده شَسْت

زیر و زَبَر گشت خَراباتِ ما
خُنْبْ نِگون گشت و قَرابه شِکَست

پیرِ خَرابات چو آن شور دید
بر سَرِ بام آمد و از بامْ جَست

جوش بَرآوَرْد یکی میْ کَزو
هست شود نیست شود نیست هست

شیشه چو بِشْکَست و به هر سویْ ریخت
چند کَفِ پایِ حَریفان که خَسْت

آن کِه سَر از پای نَدانَد کجاست؟
مَست فُتاده‌ست به کویِ اَلَست

باده پَرَستان همه در عِشْرَتند
تَنْتَنِ تَنْتَن شِنو ای تَن پَرَست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.