۳۱۶ بار خوانده شده
با یار به گلزار شدم رهگذری
بر گل نظری فکندم از بیخبری
دلدار به من گفت که شرمت بادا
رخسار من اینجا و تو بر گل نگری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
بر گل نظری فکندم از بیخبری
دلدار به من گفت که شرمت بادا
رخسار من اینجا و تو بر گل نگری
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:رباعی شمارهٔ ۱۷۹۴
گوهر بعدی:رباعی شمارهٔ ۱۷۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.