۲۷۴ بار خوانده شده

رباعی شمارهٔ ۱۶۴۳

مستم ز می عشق خراب افتاده
برخواسته دل از خور و خواب افتاده

در دریائی که پا و سر پیدا نیست
جان رفته و تن بر سر آب افتاده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:رباعی شمارهٔ ۱۶۴۲
گوهر بعدی:رباعی شمارهٔ ۱۶۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.