۴۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۲۰

ذوقِ رویِ تُرُشَش بین که زِ صد قَند گُذشت
گفت بس چند بُوَد؟ گفتَمَش از چند گُذشت

چون چُنین است صَنَم پَنْد مَدِه عاشق را
آهنِ سَرد چه کوبی که وِیْ از پَنْد گُذشت

تو چه پُرسیش که چونیّ و چگونه‌ست دِلَت؟
مَنْزِلِ عشق از آن حال که پُرسند گُذشت

آن چه روی است که تُرکان همه هِنْدویِ وِیْ‌اَند؟
تُرکْ تازِ غَمِ سودایِ وِیْ از چَند گُذشت

آن کَفِ بَحرِ گُهَربَخش وَراءُ النَّهر است
روضهٔ خویِ وِیْ از سُغْدِ سَمَرقند گُذشت

خارِشِ حِرص و طَمَع در جِگَر و جانْش اَفْکَند
چون نَسیم کَرَمَش بر دلِ خُرسَند گُذشت

ذوقِ دُشنامِ وِیْ از شَهْدِ ثَنا بیش آمد
لُطفِ خارِ غَمِ او را گُلِ خوشْ خَنْد گُذشت

گَر دَرِ بَسته کُند مَنْع زِ هفتاد بَلا
تا کُه این سیلِ بَلا آمد و از بَنْد گُذشت

هر کِه عَقد و حَلِ اَحْوالِ دلِ خویش بِدید
بَنْدِ هستی بِشِکَست او و زِ پیوند گُذشت

مَرد چون کِه به کَف آوَرْد چُنین دُرِّ یَتیم
خاطِرِ او زِ وَفایِ زن و فرزند گُذشت

بس که از قِصّهٔ خوبَش همه در فِتْنه فُتَند
کین مَقالاتِ خوش از فَهمِ خرَدمَند گُذشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.