۵۴۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۱۶

مُطرب و نوحه گَر عاشق و شوریده خوش است
نَبُوَد بَسته بُوَد رُسته و روییده خوش است

تَف و بویِ جِگرِ سوخته و جوششِ خون
گِردِ زیر و بَم مُطرب بَچه پیچیده خوش است

زَابْر پُرآبِ دو چَشمَش زِ تَصاریفِ فِراق
بر شکوفه‌یْ رُخِ پَژمُرده بِباریده خوش است

بِنِگَر جان و جهانْ ور نتوانی دیدن
این جهان در هوسش درهم و شوریده خوش است

پیش دلبر بنهادن سَرِ سَرمَست سِزا است
سَرِ او را کَفِ معشوقْ بِمالیده خوش است

دیدنِ رویِ دِلارامْ عِیانْ سُلطانی ست
هم خیالِ صَنَم نادره در دیده خوش است

این سَعادت نَدَهَد دست همیشه امّا
دیدنِ آن مَهِ جانْ ناگَه و دُزدیده خوش است

عشق اگر رَخْتِ تو را بُرد به غارت خوش باش
پیشِ آن یوسُفِ زیبا کُفِ بُبْریده خوش است

بس کُن اَرْچه که اَراجیفْ بَشیرِ وَصل است
وَصلِ هَمچون شِکَرِ ناگَه بِشْنیده خوش است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.